کد خبر: ۷۴۹۷
۰۷ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰

شهید در خواب با من مخالفت کرد

مادر شهید خراشادی‌زاده از خواب پرمعنایش می‌گوید که فرزند شهیدش به خوابش می‌آید و اصرار می‌کند «این مراسمی که می‌خواهید در خانه برایم برگزار کنید، ببرید در حرم برگزار کنید.»

مادر شهید خراشادی‌زاده با دیدن هشت‌نفر از اعضای شورای اجتماعی محله، اشک شوق در چشمانش می‌نشیند و پس از خوشامدگویی به میهمانان خاطراتی از شهید اکبر خراشادی‌زاده تعریف می‌کند. فرخ‌لقا نداف که ایمان دارد شهدا زنده هستند و بین ما حضور دارند، ابتدا از ماجرای مراسمی می‌گوید که قرار بوده است به یاد شهیدش در خانه برپاکند، اما اکبر به خوابش می‌آید و اصرار می‌کند «این مراسمی که می‌خواهید در خانه برایم برگزار کنید، ببرید در حرم برگزار کنید.»

تا لحظه‌ای که مادر بیدار می‌شود، شهید در خواب روی همین موضوع تأکید داشته است.

صبح مادر شهید مدام به خوابش فکر می‌کرده است که چرا اکبر تأکید داشته مراسم در خانه برگزار نشود. روز بعد، از بنیاد شهید به آن‌ها خبر می‌دهند عده‌ای به بهانه برگزاری مراسم برای شهید می‌خواسته‌اند در خانه آن‌ها علیه عقاید مذهبی برنامه اجرا کنند. تازه مادر شهید متوجه دلیل خوابش می‌شود.

مادر شهید به جوانان حاضر در جلسه توصیه می‌کند: در انجام هر‌کاری خدا را درنظر داشته باشید. اگر به او ایمان داشته باشید، او بیشتر از همه حواسش به شما خواهد بود.

با گوشه چارقد قهوه‌ای‌اش، قطرات اشک را از گونه‌اش پاک می‌کند و ادامه می‌دهد: دو روز بیمار بودم و قدرت نداشتم که بیرون بروم و خرید کنم. هر بار فرزندانم تماس می‌گرفتند، می‌گفتم حالم خوب است تا نگران نشوند. در خانه نان نداشتم و با خودم گفتم ایرادی ندارد؛ غذایی درست می‌کنم که نان نخواهد.

حدود ساعت‌۹ با همان حال نامساعدم رفتم در را باز کردم که ببینم بروم بیرون یا نه؛ با کمال تعجب دیدم دو عدد نان سنگک داخل پلاستیک به در آویزان شده است. خیلی تعجب کردم. از همسایه روبه‌رویی پرسیدم و گفت صبح پسرم برای شما هم نان گرفته است. می‌خواهم بگویم خدا حواسش به ما بنده‌ها هست؛ فقط خودمان باید حواسمان به خودمان باشد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44